-
حقیقت
جمعه 17 اسفند 1386 19:58
مارسیا فریراس داستان مردی را به یاد می آورد که به سقراط نزدیک شد و گفت: از آن جا که بسیار با شما دوست هستم لازم است چیزی را بگویم! سقراط گفت: صبر کن! آیا سه آزمون را گذرانده ای؟ نخستین آزمون را انجام داده ای؟ آیا می دانی که آن چه به من می گویی حقیقت دارد؟ خوب...مطمئن نیستم اما شنیده ام که می گویند... حکیم گفت: پس آیا...
-
خوشبخت ترین ها
جمعه 17 اسفند 1386 11:50
وقتی که خودم را از بالای ساختمان پرت کردم ... در طبقه دهم زن و شوهر به ظاهر مهربانی را دیدم که با خشونت مشغول دعوا بودند! در طبقه نهم پیتر قوی جثه و پر زور را دیدم که گریه می کرد ! در طبقه هشتم می داشت گریه می کرد چون نامزدش ترکش کرده بود . در طبقه هفتم دن را دیدم که داروی ضد افسردگی هر روزش را می خورد! در طبقه ششم...
-
نارگیل
پنجشنبه 16 اسفند 1386 18:38
یک ضرب المثل قدیمی می گوید: میمون پیر دست اش را داخل نارگیل نمی کند. در هندوستان شکارگران برای شکار میمون سوراخ کوچکی در نارگیل ایجاد می کنند ، یک موز در آن می گذارند و زیر خاک پنهان اش می کنند. میمون دست اش را به داخل نارگیل و به موز چنگ می اندازد ، اما دیگر نمی تواند دست اش را بیرون بکشد ، چون مشت اش از دهانه ی...
-
پیله
پنجشنبه 16 اسفند 1386 17:51
نیکوس کازانتزاکیس (نویسنده زوربای یونانی ) تعریف میکند که در کودکی ، پیلهی کرم ابریشمی را روی درختی مییابد ، درست زمانی که پروانه خود را آماده میکند تا از پیله خارج بشود ، کمی منتظر میماند اما سر انجام - چون خروج پروانه طول میکشد - تصمیم میگیرد به این فرایند شتاب ببخشد . با حرارت دهاناش پیله را گرم میکند ، تا...
-
یک دعای زیبا
سهشنبه 14 اسفند 1386 11:20
از خدا خواستم عادتهای زشت را ترکم بدهد. خدا فرمود: خودت باید آنها را رها کنی. از او خواستم فرزند معلولم را شفا دهد. فرمود: لازم نیست ، روحش سالم است ،جسم هم که موقت است . از او خواستم که لا اقل به من صبر عطا کند. فرمود: صبر ، حاصل سختی و رنج است. عطا کردنی نیست ، آموختنی است. گفتم مرا خوشبخت کن. فرمود: نعمت از من...
-
نامههای کودکان به خدا
دوشنبه 13 اسفند 1386 14:54
دای عزیزم! از اینکه بابای نازمو بردی پیشت تاازش خوب مواظبت کنی ازت ممنونم فقط گاهی بهش اجازه بده به منم سر بزنه آخه منم دلتنگش میشم مهرنوش خدای عزیز ! به جای اینکه بگذاری مردم بمیرند و مجبور باشی آدمای جدید بیافرینی، چرا کسانی را که هستند، حفظ نمیکنی؟ امی خدای عزیز ! شاید هابیل و قابیل اگر هر کدام یک اتاق جداگانه...
-
کسی زغزه پیامی به آسمان بفرستد ...
چهارشنبه 3 بهمن 1386 19:54
نوار قرمز غزه ! دهان زخم فلسطین ! ترا محاصره کردند چکمه های شیاطین ترا محاصره کردند تا غریب بمیری به این محاصره لعنت ، به این معامله نفرین کدام صلح ؟ که نوزاد نارسی است به شیشه و غزه مادر محزونی ایستاده به بالین و هر شهید فلسطین ستارهای شد و پر زد که این چنین شود ای غزه آسمان تو تزیین نوار خون و گل اشک اگر نبود ،...
-
جعبه ای از لبخند
سهشنبه 2 بهمن 1386 19:41
با توام ، با تو ، خدا یک کمی معجزه کن چند تا دوست برایم بفرست پاکتی از کلمه جعبه ای از لبخند نامه ای هم بفرست ... کوچه های دل من باز خلوت شده است قبل از اینکه برسم دوستی را بردم یک نفر گفت به من باز دیر آمده ای دوست قسمت شده است ... با توام ، با تو ، خدا یک دل قلابی یک دل خیلی بد چقدر می ارزد؟ من که هر جا رفتم جا زدم...
-
آی آدم ها ...
دوشنبه 1 بهمن 1386 21:09
غزه را دریابیم ...
-
سیب ذوق کرد
دوشنبه 1 بهمن 1386 21:04
چاقوی تو سیب را سر برید خون سیب روی دستهای تو چکید هیچ کس ولی خون سیب را ندید ... در دهان تو سیب ذوق کرد از ته دلش عجیب ذوق کرد ... سیب تکه تکه شد تمام شد ولی شاد بود مثل قطرهای که میرسد به رود سیب سرخ رو سفید شد او به آرزوی خود رسید آخرش در دهان تو شهید شد ...! عرفان نظر آهاری
-
عزیزم ...
یکشنبه 30 دی 1386 22:22
ببین تمام شدنی نیست ... و فاصله همان قصه است : همان که آخرش ، شاید ، ما را به دست های هم ... آه ... و فصل هنوز ، همان فصل سرد پاییزی است ... و یخبندانی که آفتاب را گم کرده است هنوز در زیر رگبار مانده است ، و من میدانم که تا پایان آخرین شب زمستان باید فاصله را صبر کند ساقهی ترد و نازک دلتنگی من ... چه راهی می ماند...
-
شاید
پنجشنبه 27 دی 1386 19:07
بادبادک دلم در اوج حقیرش بود که نخش پاره شد و بر بام خانه ی تو افتاد ... تو آن را برداشتی و به رشته ی بی انتهای عشق بستی و به آسمان فرستادی ... از تو دور میشوم شاید ، اما در دست تو می مانم ... مسیحا برزگر
-
هنوز
پنجشنبه 27 دی 1386 18:11
دلم به اندازه ی تمام سیبهای کال چیده ی باغ کودکیم گرفته است... تو بگو .... تو بگو چرا شب میتواند اینقدر غمگین باشد... ؟ بیا امشب را اندکی عاشقانهتر قدم بزنیم ... آرام ، آهسته ، آرام... حتی اگر هوا سردتر باشد... حتی اگر باران تندتر ببارد... حتی اگر گل آلودتر شویم... بیا امشب را اندکی عاشقانهتر قدم بزنیم... و یا...