دل نوشته‌های یک پسر تنها

به سراغ من اگر می‌آیید! نرم و آهسته بیایید!

دل نوشته‌های یک پسر تنها

به سراغ من اگر می‌آیید! نرم و آهسته بیایید!

نارگیل

 

یک ضرب المثل قدیمی می گوید:

 میمون پیر دست اش را داخل نارگیل نمی کند.

در هندوستان شکارگران برای شکار میمون سوراخ کوچکی در نارگیل ایجاد می کنند ، یک موز در آن می گذارند و زیر خاک پنهان اش می کنند. میمون دست اش را به داخل نارگیل و به موز چنگ می اندازد ، اما دیگر نمی تواند دست اش را بیرون بکشد ، چون مشت اش از دهانه ی سوراخ خارج نمی شود. فقط به خاطر این که حاضر نیست میوه را رها کند. در این جا میمون، درگیر یک جنگ نا ممکن معطل می ماند و سرانجام شکار می شود.

همین ماجرا ، دقیقا در زندگی ما رخ می دهد. ضرورت دستیابی به چیزهای مختلف در زندگی ، ما را زندانی آن چیزها می کند. در حقیقت متوجه نیستیم که از دست دادن بخشی از چیزی ، بهتر است تا از دست دادن کل آن چیز .

در تله گرفتار می شویم ، اما از چیزی که به دست آورده ایم دست نمی کشیم . خودمان را عاقل می دانیم اما ( از ته دل می گویم ) می دانیم که این رفتار یک جور حماقت است.  

نظرات 3 + ارسال نظر
م پنج‌شنبه 16 اسفند 1386 ساعت 08:49 ب.ظ http://smrb.blogsky.com

می دونم!
حرفت کاملن درسته! اما تا کی بیابد قدرت ریسک تو بدست آوردن خواسته هامونو کنار بذاریم!؟
تا کی باید از تزس این طور حبس ها همیشه حسرت به دل بمونیم!
من که می گم این باعث می شه نه تنها قسمتی از خواستمونو بدست نیاریم، بلکه چیزهای دیگر در اون راستا رو نیز از دست بدیم!
البته با احترام!
;-)

بید مجنون پنج‌شنبه 16 اسفند 1386 ساعت 10:51 ب.ظ http://from2008.blogsky.com

مادر بزرگم تعریف میکرد که همسایه ای داشتن که دستش رو توی خمره ای که توی اون گندم ریخته بوده میکنه و یه مشت گندم میخواسته در بیاره که دستش توش گیر میکنه حالا معلوم نیس که چقدر تقلا میکنه و نمیتونه درش بیاره که خمره رو زیر بغلش میزنه و میاد خونه اینا که کمکش کنه
مادر بزرگم میگفت که یارو یه کمی هم از من بزرگتر بود (یعنی پیرزن بود وقتی مادر بزرگم جوون بوده) و همه داشتم روده بر میشدم و هم باید خودمو نگه میداشتم بالاخره حالیش کردم که مشتش رو باز کنه و دستش رو در بیاره
حالا یاد اون افتادم البته با این تفاوت که میمون پیر اگه این کارو نکنه این آدم پیر اینکارو کرده بوده

ناب جمعه 17 اسفند 1386 ساعت 09:08 ق.ظ http://naab.blogfa.com

.
.
برگ عیش و جام و چنگ اگرچه نیست

رقص و مستی و ترانه با منست

گفتمش مراد من به خنده گفت

لابه از تو و بهانه با منست

گفتمش من آن سمند سرکشم

خنده زد که تازیانه با منست

هر کسش گرفته دامن نیاز

ناز چشمش این میانه با منست

خواب نازت ای پری زسر پرید

شب خوشت که شب فسانه با منست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد