از درد سخن گفتن
و از درد شنیدن
از مردم بی درد
خودش درد بزرگی است ...
کدوم نردن بی درد ما اگه درد نداشتیم این روزگارمون نبود قفل و زنجیر و زندان و گلولوه ومرگ
بزگترین مجله اینترنتی و بزرگترین چت ایرانی WWW.1PARS.COM
با سلامسیستم شمارشگر هفت رنگ ، شمارشگری با امکانات جالب به 2 صورت فلش و متنی هم برای مشاهده آمار بازدید وبلاگتان و هم برای بالا بردن زیبایی آن با تشکر
می درخشد شب تاب نیست یک دم شکند خواب به چشم کس و لیک غم این خفته ی چند خواب در چشم ترم می شکند نگران با من استاده سحر صبح می خواهد از من کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر در جگر لکن خاری از ره این سفرم می شکند نازک آرای تن ساق گلی که به جانش کشتم و به جان دادمش آب ای دریغا به برم می شکند دست ها می سایم تا دری بکشایم برعبث می پایم در و دیوار به هم ریخته شان بر سرم می شکند. می تراود مهتاب می درخشد شب تاب مانده پای آبله از راه دراز بر دم دهکده مردی تنها کوله بارش بر دوش دست او بر در می گوید با خود: غم این خفته ی چند خواب در چشم ترم می شکند.
کدوم نردن بی درد ما اگه درد نداشتیم این روزگارمون نبود قفل و زنجیر و زندان و گلولوه ومرگ
بزگترین مجله اینترنتی و بزرگترین چت ایرانی
WWW.1PARS.COM
با سلام
سیستم شمارشگر هفت رنگ ، شمارشگری با امکانات جالب
به 2 صورت فلش و متنی
هم برای مشاهده آمار بازدید وبلاگتان و هم برای بالا بردن زیبایی آن
با تشکر
می درخشد شب تاب
نیست یک دم شکند خواب به چشم کس و لیک
غم این خفته ی چند
خواب در چشم ترم می شکند
نگران با من استاده سحر
صبح می خواهد از من
کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را
بلکه خبر
در جگر لکن خاری
از ره این سفرم می شکند
نازک آرای تن ساق گلی
که به جانش کشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا به برم می شکند
دست ها می سایم
تا دری بکشایم
برعبث می پایم
در و دیوار به هم ریخته شان
بر سرم می شکند.
می تراود مهتاب
می درخشد شب تاب
مانده پای آبله از راه دراز
بر دم دهکده مردی تنها
کوله بارش بر دوش
دست او بر در می گوید با خود:
غم این خفته ی چند
خواب در چشم ترم می شکند.