دل نوشته‌های یک پسر تنها

به سراغ من اگر می‌آیید! نرم و آهسته بیایید!

دل نوشته‌های یک پسر تنها

به سراغ من اگر می‌آیید! نرم و آهسته بیایید!

اینجا هم همینطور

پیرمرد روی نیمکت نشسته بود  

و کلاهش را روی سرش کشیده بود 

 و استراحت میکرد. سواری نزدیک شد و از او پرسید:

هی پیری ! مردم این شهر چه جور آدمهاییند؟

پیرمرد پرسید: مردم شهر تو چه جوریند؟

گفت: مزخرف !

پیرمرد گفت: اینجا هم همینطور

بعد از چند ساعت سوار دیگری نزدیک شد 

 و همین سؤال را پرسید.

پیرمرد باز هم از او پرسید :مردم شهر تو چه جوریند؟

گفت: خب ! مهربونند.

پیرمرد گفت: اینجا هم همینطور !

 

نظرات 1 + ارسال نظر
setare چهارشنبه 31 اردیبهشت 1393 ساعت 08:38 ب.ظ http://golebahar11.blogfa.com

وبلاگت بسیار زیباست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد