دل نوشته‌های یک پسر تنها

به سراغ من اگر می‌آیید! نرم و آهسته بیایید!

دل نوشته‌های یک پسر تنها

به سراغ من اگر می‌آیید! نرم و آهسته بیایید!

اگر عمر دوباره داشتم ...

دان هرالد (Don Herold) کاریکاتوریست و طنزنویس آمریکایى در سال 1889 در ایندیانا متولد شد و در سال 1966 از جهان رفت. دان هرالد داراى تالیفات زیادى است اما قطعه کوتاهش «اگر عمر دوباره داشتم...» او را در جهان معروف کرد. بخوانید:


"البته آب ریخته را نتوان به کوزه باز گرداند، اما قانونى هم تدوین نشده که فکرش را منع کرده باشد.

اگر عمر دوباره داشتم مى کوشیدم اشتباهات بیشترى مرتکب شوم. همه چیز را آسان مى گرفتم. از آنچه در عمر اولم بودم ابله تر مى شدم. فقط شمارى اندک از رویدادهاى جهان را جدى مى گرفتم. اهمیت کمترى به بهداشت مى دادم. به مسافرت بیشتر مى رفتم. از کوههاى بیشترى بالا مى رفتم و در رودخانه هاى بیشترى شنا مى کردم. بستنى بیشتر مى خوردم و اسفناج کمتر. مشکلات واقعى بیشترى مى داشتم و مشکلات واهى کمترى. آخر، ببینید، من از آن آدمهایى بوده ام که بسیار مُحتاطانه و خیلى عاقلانه زندگى کرده ام، ساعت به ساعت، روز به روز. اوه، البته منهم لحظاتِ سرخوشى داشته ام. اما اگر عمر دوباره داشتم از این لحظاتِ خوشى بیشتر مى داشتم. من هرگز جایى بدون یک دَماسنج، یک شیشه داروى قرقره، یک پالتوى بارانى و یک چتر نجات نمى روم. اگر عمر دوباره داشتم، سبک تر سفر مى کردم.

اگر عمر دوباره داشتم، وقتِ بهار زودتر پا برهنه راه مى رفتم و وقتِ خزان دیرتر به این لذت خاتمه مى دادم. از مدرسه بیشتر جیم مى شدم. گلوله هاى کاغذى بیشترى به معلم هایم پرتاب مى کردم. سگ هاى بیشترى به خانه مى آوردم. دیرتر به رختخواب مى رفتم و مى خوابیدم. بیشتر عاشق مى شدم. به ماهیگیرى بیشتر مى رفتم. پایکوبى و دست افشانى بیشتر مى کردم. سوار چرخ و فلک بیشتر مى شدم. به سیرک بیشتر مى رفتم.

در روزگارى که تقریباً همگان وقت و عمرشان را وقفِ بررسى وخامت اوضاع مى کنند، من بر پا مى شدم و به ستایش سهل و آسان تر گرفتن اوضاع مى پرداختم. زیرا من با ویل دورانت موافقم که مى گوید: "شادى از خرد عاقل تر است".

" اگر عمر دوباره داشتم، گْلِ مینا از چمنزارها بیشتر مى چیدم "

فاطمه فاطمه است.

سلام به همه دوستان

متن زیر را از دکتر شریعتی به مناسبت شهادت حضرت فاطمه (س) انتخاب کردم امیدوارم لذت ببرید.

خطیب نامور فرانسوی روزی در مجلسی با حضور لوئی از (( مریم )) سخن می‌گفت.

او گفت هزار و هفتصد سال است که همه سخنوران عالم درباره‌ی مریم داد سخن داده‌اند.

هزار و هفتصد سال است که همه فیلسوفان و متفکران ملت‌ها در شرق و غرب ٬ ارزشهای مریم را بیان کرده‌اند.

هزار و هفتصد سال است که شاعران جهان ٬ در ستایش مریم همه ذوق و قدرت خلاقه‌شان را بکار گرفته‌اند.

هزار و هفتصد سال است که همه هنرمندان ٬ چهره نگاران و پیکره سازان بشر در نشان دادن سیما و حالات مریم هنرمندی‌های اعجازگر کرده‌اند.

اما مجموعه گفته‌ها و اندیشه‌ها و کوششها و هنرمندیهای همه در طول این قرنهای بسیار ٬ به اندازه این یک کلمه نتوانسته‌اند عظمت‌های مریم را باز گویند که :

« مریم مادر عیسی است ».

و من خواستم با چنین شیوه‌ای از فاطمه بگویم ٬ باز درماندم .

خواستم بگویم ٬ فاطمه دختر خدیجه بزرگ است.

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم که: فاطمه دختر محمد (ص) است.

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم که: فاطمه مادر حسنین است.

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم که: فاطمه مادر زینب است.

باز دیدم که فاطمه نیست.

نه ٬ اینها همه هست و این همه فاطمه نیست.

فاطمه ٬ فاطمه است.

                                             دکتر علی شریعتی