تو اصلا حرف حسابت چیه؟ تو چی می دونی؟ کجا بودی؟ چی می گی هی ادعا می کنی شهدا رو می شناسی؟ می گی من پیرو راه شهدام ؟
می خوام بدونم تو تا حالا یه بار هم با صدای توپ و خمپاره از خواب بیدار شدی؟ تا حالا شده چند روز پوتین از پات درنیاری؟ حتی برای نماز خواندن؟ بگو ببینم تعداد شبایی که خوابت کمتر از 3 ساعت بوده چندتاست؟ در یک روز حداکثر چند کیلومتر پیاده می تونی بری؟ با چند کیلو بار؟ توی رمل چطور؟
تا چند درجه سرما و گرما رو می تونی تحمل کنی؟ برای چه مدت؟ چقدر می تونی از کوه بالا بری؟ چندماه می تونی از خونواده ات دور باشی؟ چقدر با کمبود غذا و آب و امکانات بهداشتی کنار میای؟و...
حالا گیرم که بعضی از اینا رو می تونی تحمل کنی. همزمانی چندتا و چندین تا از این مشکلات رو با هم چه می کنی؟ اصلا اینا که مهم نیست؛ بگو ببینم با خدات چقدر رابطه داری؟ چقدر سر قولهات با خدا می مونی؟ می تونی از خوابت برای عبادت بگذری؟ دل و جگر چقدر داری؟ تو جایی که حتی یک در هزار احتمال کشته شدنت باشه می مونی یا نه؟
نخیر. تو شهدا و رزمنده ها رو اصلا نمی شناسی. حتی نمی تونی یه لحظه خودتو جای اونا بذاری. برو ادعا هاتو عوض کن. برو خودتو عوض کن!
سلام داداشی.
خوبی؟
تو که با همه اینا خوب داری دست و پنجه نرم می کنی...
البته به جز ...
...
مراقب خودت باش عزیزم.
راستی، سال نوت مبارک.
سلام دوست عزیز.
مطلب «شهدایی که نمی شناسیم...» رو در ادامه ی این آهای با توام ای من نوشته ام.
یا علی
انسانها ظرفیت تحمل خیلی چیزایی رو که توی شرایط عادی حتی نمیتونن تصورش رو هم بکنن دارن
فکر نمیکنم که اون رزمنده هایی که میگی از آسمون اومده بودن؟ اگه اومده بودن بهم بگو
همشون مال همین دور و بر بودن داداش تو بود داداش من بود پسر داییت پسر عمه ات پسر عموت یا مال تو یا مال من فرقی نمیکرد فکر میکردن نمیتونن ولی تونستن