دل نوشته‌های یک پسر تنها

به سراغ من اگر می‌آیید! نرم و آهسته بیایید!

دل نوشته‌های یک پسر تنها

به سراغ من اگر می‌آیید! نرم و آهسته بیایید!

دوازده گل سرخ

   

 

برای شرکت در یک کنگره‌ی ادبی ، از نیویورک به شیکاگو پرواز می‌کردم.  

ناگهان مرد جوانی در راهروی هواپیما ایستاد و گفت:  

دقیقا دوازده داوطلب می‌خواهم ، که پس از فرود ، هر کدام یک گل سرخ در دست بگیرند.  

چند نفر از مسافران دست‌هاشان را بالا گرفتند.  

من هم دستم را بالا بردم ، اما انتخاب نشدم. 

با این وجود توانستم آنگروه را همراهی کنم. 

پس از فرود ، مرد جوان با دختر جوانی در فرودگاه اوهار ملاقات کرد. 

مسافران ، یکی پس از دیگری ، شاخه‌های گل سرخ‌شان را به دختر جوان تقدیم کردند. 

سرانجام پسر جوان از دختر تقاضای ازدواج کرد ... 

و او هم پذیرفت. 

یکی از ماموران پرواز به من گفت: از وقتی این جا کار میکنم 

این رویداد رمانتیک‌ترین حادثه‌ای است که در این فرودگاه رخ داده است. 

                                                                    پائلیو کوئلیو 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد