دل نوشته‌های یک پسر تنها

به سراغ من اگر می‌آیید! نرم و آهسته بیایید!

دل نوشته‌های یک پسر تنها

به سراغ من اگر می‌آیید! نرم و آهسته بیایید!

عزیزم ...

ببین تمام شدنی نیست ...

و فاصله همان قصه است :

همان که آخرش ، شاید ، ما را به دست های هم ...

آه ...

و فصل هنوز ، همان فصل سرد پاییزی است ...

و یخبندانی که آفتاب را گم کرده است هنوز در زیر رگبار مانده است ،

و من می‌دانم که تا پایان آخرین شب زمستان باید فاصله را صبر کند ساقه‌ی ترد و نازک دلتنگی من ...

چه راهی می ماند ...؟

ببین که تپشهای قلب من چگونه بر دانه های سفید برف نشسته است و

تیک تاک ساعت

هنوز ، آری ، شاید هنوز

فرصت نبض حضور تو را می‌شمرد ...

ببین  ...

نگاه کن :

باد می‌آید و من سردم شده است ، از این خواب انگار تا ابد ناتمام زمستانی ...!

و اگر آه ، سوز سرد یخبندان این خون سرخ را در رگ‌هایم منجمد کند

و چشم‌های من با همین قندیل اشکها

دیگر هرگز از شکوه بلند این خواب سرد و سپید باز نشود ...

و دریغ کوک ساعت تمام شود ...!

آه ...

ببین

نگاه کن

دیگر کدام دست

 ـ با رگهایی که از زیر پوستش پیداست ـ

ساعت را دوباره کوک خواهد کرد ...!؟

...

و تیک تاک تا آخر خواب ناتمام خواهد ماند ...

و فرصت نبض حضور تو

آه

ببین

نگاه کن

افسوس

چه ساده

عزیزم

تمام خواهد شد ...!

 

نظرات 1 + ارسال نظر
نگار یکشنبه 30 دی 1386 ساعت 11:00 ب.ظ http://www.jootii.blogsky.com

چه خوشگل از خودته....؟!!!

مرسی ، آره از خودمه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد