چاقوی تو سیب را
سر برید
خون سیب
روی دستهای تو چکید
هیچ کس ولی
خون سیب را ندید
...
در دهان تو
سیب ذوق کرد
از ته دلش
عجیب ذوق کرد
...
سیب تکه تکه شد
تمام شد ولی
شاد بود
مثل قطرهای که میرسد به رود
سیب سرخ
رو سفید شد
او به آرزوی خود رسید
آخرش
در دهان تو
شهید شد ...!
عرفان نظر آهاری
به وبلاگ من سر بزنید
سلام عزیزم
من اسم شما رو قبل از همه ی دوستان مینویسم و از خدامه شما که این احساسات لطیفی که دارین جزو دوستانم باشید
خیلی هم خوشحالم
ممنونم
در ضمن اون بالا نتونستم بنویسم
بای