مارسیا فریراس داستان مردی را به یاد می آورد که به سقراط نزدیک شد و گفت:
از آن جا که بسیار با شما دوست هستم لازم است چیزی را بگویم!
سقراط گفت:
صبر کن! آیا سه آزمون را گذرانده ای؟ نخستین آزمون را انجام داده ای؟ آیا می دانی که آن چه به من می گویی حقیقت دارد؟
خوب...مطمئن نیستم اما شنیده ام که می گویند...
حکیم گفت:
پس آیا آزمون دوم را انجام داده ای؟ آزمون خوبی را. آیا گفته ی تو برای من خوب است؟
نه...کاملا برعکس...
اگر آزمون حقیقت و خوبی را انجام نداده ای پس حتما آزمون فایده را انجام داده ای. آن چه می خواهی برایم بگویی مفید است؟
مرد گفت: مفید؟ خوب مفید نیست.
فیلسوف با لبخند نتیجه گرفت:
اگر موضوع نه حقیقت دارد نه خوب است و نه مفید بهتر است خود را نگرانش نکنی.
فعلن سکوت می کنیم! :)
;-)
سلام دوست فلسفی من
خوبی؟
مفید ..خوب...درستی ..همه نسبی ست...مثل زندگی
البته من اینو یه جور دیگه هم شنیدم که اون مرد میخواسته راجع به دوست سقراط بهش چیزی بگه که این جوابو میگیره
در ضمن میگن واسه همین کاراش بود که دست آخر زنش با نزدیکترین دوستش بهش خیانت کردن و اون نمیدونست
حالا راست و دروغش پای اونی که نوشته بود و منم خوندم ولی حتی اگه راستم نباشه نشون میده که این حرف سقراط (با تمام احترامی که براش قایلم) زیاد درست نبوده و هستن چیزایی که علی رغم نداشتن این سه شرط دونستنشون خالی از لطف نیست