دل نوشته‌های یک پسر تنها

به سراغ من اگر می‌آیید! نرم و آهسته بیایید!

دل نوشته‌های یک پسر تنها

به سراغ من اگر می‌آیید! نرم و آهسته بیایید!

و دوباره ... آه ... سیب سرخ من ...

 

دلم به اندازه ‌ی تمام سیب‌های کال چیده‌ ی باغ کودکیم گرفته است...

تو بگو ....

تو بگو چرا شب می‌تواند اینقدر غمگین باشد... ؟

بیا امشب را اندکی عاشقانه‌تر قدم بزنیم ...

آرام ، آهسته ، آرام...

حتی اگر هوا سردتر باشد...

حتی اگر باران تندتر ببارد...

حتی اگر گل آلودتر شویم...

بیا امشب را اندکی عاشقانه‌تر قدم بزنیم...

و یا نه ...!

بدویم...!

درست مثل روزهای کودکی...

بدویم در مسیر تمام سیب‌های کال چیده ی باغچه ی کودکیمان...

درست مثل همان روزها که وقتی سیبی ، کال می‌افتاد ، بغض می‌کردیم ،

می‌دویدیم ،

تا مبادا شیشه ی نازک غرور آن روزها بشکند...

می‌دویدیم ، آنقدر که قطره اشکی در گوشه ی چشمانمان جمع می‌شد و تا ابد در حسرت چکیدن می‌ماند...

آه...

تو بگو چرا شب می‌تواند اینقدر غمگین باشد ...؟

تو بگو ...

سیب کالی که گاز زدیم چه طعمی داشت ...!؟

آه ، عزیزم ... 

من تمام مسیر سیب‌های کال به تو اندیشیدم ،

به تو ...

تو که برای دستهای کودکیم هنوز همان سیب سرخی که نچیده ماند ...

نظرات 1 + ارسال نظر
شمیم دوشنبه 19 فروردین 1387 ساعت 05:08 ب.ظ http://shamim-26.blogsky.com

سلام
چند تا از پستاتونو خوندم .چه قلم خوبی دارین .
راستی اسم وبلاگتونم خیلی قشنگه اون توضیح زیرش قشنگتر .

مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد